توئیتر هیچ وقت نرفتم چون احساس می کردم توی کوچه بن بست نشستی و داری بلند بلند با خودت یا دیوارا حرف میزنی و یکی یا چند نفری هم پشت دیوار دارن صداتُ می شنون .. اینجا هم مخاطب ردپاش رو میذاره ولی هیچ وقت نمیگه من بودم یا هستم یا دارم می خونمت یا کلاً آهای فلانی! از توی بالکنت صدای منُ می شنوی این منم همسایه ی روبروییت، گوشه ی گل چسبونِ روی دیوارت آویزون شده داره میشکنه و من از این ور داد بزنم، شایدم نزنم و دستمُ به روال معمول تکون بدم و لبخند به لب نگاهش کنم؛ خُب خونه خوبیش فقط به خودش نیست، به اهل محل، به آواز خوش همسایه، به صدای بلبلی که نصفه شب می خونه، به عطر اقاقیا که بی اختیار داخل میاد از پنجره ست؛ آآآي دکتر
:) تعبیرت از خونه چه قشنگ بود
ReplyDeleteمتشکرم، خانومِ فاطی از حضور پیوسته ی شما و توجه تون به نوشته ها :)
Deleteدلم برات تنگ شده بود.
ReplyDeleteاون مدتی که رمزگذاری کرده بودی خیلی رفتی رو مخم. از فیدریدرم حذفت کردم. ولی الان الابختکی دوباره سرچت کردم دیدم نوشتی خوشال شدم!
دوباره ادت میکنم.
توعم من و داشته باش. البته منم از دست سرخرای فامیل و خانواده رمزگذاری کردم. اگه خواستی بگو بهت رمز بدم.
عه. ببخشید. گمونم کامنت رو اشتباهی واسه وبلاگ شما گذاشتم.
ReplyDelete